تحقیق چگونگي ارتباط با كودكان ( ورد)
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
مقدمه
عقبماندگی ذهنی را نمیتوان بصورت یك پدیده مطلق تعریف كرد بلكه باید به عنوان پدیدهای چند بعدی كه وجوه مختلف آن به فیزیولوژی،روانشناسی،پزشكی،تعلیم و تربیت و جامعهشناسی مربوط میگردد مورد بررسی قرار داد. . حدود 3%جمعیت یك جامعه را كمتوانان ذهنی تشكیل میدهند .چون خانواده این بنیادیترین واحد اجتماع اولین عضو در گیر در گروه است وبهداشت روانی این هسته اجتماعی همواره مورد توجه و اهمیت قرار داشته است لذا این امرجامعه را ملزم میدارد تا كمتوان ذهنی را بعنوان یك معضل اجتماعی و نه فردی مورد توجه، بررسی و حمایت قرار دهد .
آنجه در این مقاله مورد نظر است شناخت كودكان كمتوان ذهنی وسطح تواناییهای آنها در گروههای مختلف و نیز بررسی بهداشت روانی خانواده های آنان و آشنایی با واكنشهای رایج والدین در مواجه با معلولیت ذهنی فرزندشان ، میباشد.
تعریف و طبقه بندی كودكان كمتوان ذهنی
علایم بالینی نظیر، تاخیر در راه رفتن ، تاخیر در حرف زدن ، عدم استقرار و سكون ، عدم توانایی در انجام امور در حد سن خود و مانند آن ، زنگهای خطری هستند كه میتوانند پیشآگهی كمتوانی ذهنی به حساب آیند.
طبق تعریف انجمن عقبماندگی ذهنی آمریكا (:(AAMD
" عقبماندگی ذهنی مربوط میشودبه كنش عمومی هوش كه به طورمعنیدار یا قابل ملاحظهای كمتر از حد متوسط عمل كرده و با نقایصی دررفتار سازشی توام بوده و در دوران رشد پدیدار شده است".
برای تسهیل در شناخت توانایی كودكان كمتوان ذهنی و به منظور ارائه خدمات آموزشی و توانبخشی، آنان را به سه گروه تقسیم كردهاند :
-كمتوان ذهنی آموزشپذیر:
این افراد دارای هوشبهر۵۴تا۶۹بوده و حدود 70 تا 80 درصد جمعیت كمتوانان ذهنی را تشكیل میدهند. به دلیل آنكه شناسایی و تشخیص این كودكان در سنین پایین مشكل است معمولاآنها در سنین مدرسه شناسایی میشوند.كودكان كمتوان ذهنی آموزشپذیر از لحاظ یادگیری مطالب درسی نسبت به كودكان همسن خود به نحو بارزی عقب هستند و در مهارتهای تحصیلی میتوانند درطول تمام سالهای تحصیلی حداكثر تا كلاسهای سوم- چهارم-پنجم ابتدایی پیشرفت داشته باشند.لذا اصطلاح آموزشپذیر به حداقل آموزشپذیری در زم
ینههای درسی؛مهارتهای اجتماعی و شغلی اطلاق میگردد(افروز؛1370).این افراد در هر سنی كه باشند از لحاظ هوش و سایرقوای ذهنی ؛ در حد كودكان 8 تا 10 ساله باقی میمانند.
-كمتوان ذهنی تربیتپذیر:
این گروه دارای هوشبهر 50-25 میباشند و حدود 10 تا 20 درصد كل كمتوانان ذهنی را تشكیل میدهند.كودكان كمتوان ذهنی تربیت پذیر به خلاف گروه آموزشپذیربه خاطر مشخصات كلینیكی و جسمانی از دوران نوزادی و طفولیت قابل شناسایی و ازهمان ابتدا درراهرفتن ، حرفزدن ، مهارتهای خودیاری به طور قابل ملاحظهای دچار كندی و ضعف هستند.به طور كلی هدفهای تربیتی آنان در جهت رسیدن به خودیاری و خودكفایی در زمینههای فردی و اجتماعی است.این گروه ازافراد درهر سنی كه باشند درحدود تواناییهای ذهنی كودكان 6 تا 7 ساله باقی میمانند.
-كمتوان ذهنی حمایتی:
بهره هوشی این دسته از كمتوانان ذهنی زیر25 می باشد وحدود 3 تا 5 درصد كل كمتوانان ذهنی را تشكیل میدهند و اصطلاحا آنان را "ایزوله" یا "پناهگاهی" مینامند.هیچگونه آموزش و تربیتی در مورد آنان نتیجه بخش نبوده و نیاز فوقالعاده به كمك مستمر در انجام كارهای شخصی دارند.در بالاترین سطح در حد كودكان سه ساله هستند.(داورمنش،1376)
خانواده و كودك كمتوان ذهنی
همانطور كه در بالا توضیح داده شد كودكان كمنوان ذهنی معمولا با علایم بالینی تاخیر در گفتار؛ تاخیر در مهارتهای حركتی و... قابل شناسایی هستند .كودكی كه تا 3 سالگی هنوز توانایی تكلم ندارد و یا ازلحاظ رشد حركتی نمیتواند بایستد یا راه برود دارای پیش آگهی كم توانی ذهنی است.معمولا والدین؛ خصوصا مادران اولین كسانی هستند كه این تاخیر را درك میكنند؛ امانحوه برخوردشان بنا به شرایط روحی و شخصیتی ،متفاوت است. گروهی تاخیر كودك خود را انكار كرده ؛ آن را به عوامل خارجی نسبت میدهند و یا با مقایسه با افرادی كه دیر به این توانائیها دست یافتهاند در صددتوجیه تاخیر رشدی كودك خود برمیآیند.گروهی آنرا پنهان نموده و سعی میكنند كمتر كودك را در جمع اطرافیان حاضر نمایند و گروهی نیز با احساس گناه و تقصیرسعی در ارائه خدمات ویژه و حمایت بیرویه از وی مینمایند .اما آنچه مهم است اینكه بهداشت روانی خانواده با بحران قبول این معضل روبرو است و گذراز آن رنج فراوانی را به خانواده تحمیل میكند. والدین این كودكان را میتوان با توجه به عكس العملها
ی متفاوتی كه نسبت به كم توانی ذهنی فرزندشان دارند به دو گروه تقسیم كرد:والدین پذیرنده ؛ والدین ناپذیرا.
والدین پذیرنده
عكسالعملی كه جنبه سازندگی و تطابق دارد آنست كه والدین ؛واقعیت عدم تواناییهای فرزند خود را بادرك منطقیو عاقلانه قبول میكنند.مسلما اینگونه برخورد منافع بسیاری هم كودك و هم برای والدین بدنبال آورده؛ضمنابرای سایر اعضاء خانواده و بالطبع برای كل جامعه نیز بسیار مفید و سودمند میباشد.
بدون شك گذر از بحران پذیرش و رسیدن به تفكر منطقی توسط والدین مسئله سادهای نیست و بستگی كامل به بلوغ روانی و راهنمایی صحیح آنان دارد.نتیجه این تفكر منطقی را در رشد كودك میتوان بوضوح مشاهده كرد زیراكودكی كه والدینش با امید تلاش میكنند تا به نهایت تواناییهای خود دست یابد، با كسب اندك توانایی مورد تشویق و توجه قرار گرفته و سعی در كسب تواناییهای جدیدتر مینماید .
والدین ناپذیر
این گروه ازوالدین كه معمولا اكثریت قریب به اتفاق والدین كودكان كمتوان ذهنی را تشكیل میدهند، در رویارویی با كمتوانی ذهنی فرزندشان روحیه خود را باخته و با نشان دادن واكنشهای غیرمنطقی وضعیت را از آنچه كه هست خرابتر میكنند.چنین والدینی از نظر نوع واكنش؛ به دو گروه تقسیم میشوند: والدین پنهان كننده؛ والدین انكار كننده.(داورمنش ؛1376)
این واكنشها نباید عمدی و آگاهانه از طرف والدین تلقی گردد؛ بلكه باید به عنوان واكنش در مقابل موقعیتی كه نسبت به خودشان تهدید كننده احساس میكنند، یعنی قبول كمتوانی ذهنی فرزندشان ، محسوب شود. به تعبیر علمیترمیتوان آنها را مكانیسمهای دفاعی نامید.استفاده از مكانیسمهای دفاعی روانی یك واكنش عمومی و آگاهانه نیست و بیشتر بصورت یك واكنش خودكار و نا آگاهانه در مقابل یك موقعیت تهدید كننده بروز میكند.
واكنشهای متداول در میان والدین
والدین با توجه به نوع شخصیت و شرایط اجتماعی و محیطی خود ؛واكنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند امایك دسته از واكنشها به طور مشترك در میان اكثریت آنها دیده میشود كه متداولترین آنها عبارتند از:تمایل به طرد كودك ، مشكلات و اختلافات زناشویی ، درگیری با خود درونی ، واكنشهای اضطرابی و احساس گناه.
طرد كودك
معمولا چنین والدینی توجه زیادی به رشد كودك خود نشان میدهندوبه تصور خود با توقعات بالا و سختگیری به كودك به او كمك میكنند اما این اساسا انعكاس ترس ووحشت و اختلال خود والدین است وآنان ناخودآگاه كودك را طرد میكنند و این نوع رفتارها تنها كودك را بسوی اختلالات عاطفی وخیم سوق میدهد.
مشكلات و اختلافات زناشویی
گاه یكی از والدین یا هردو ممكن است دیگری را برای وضعیت كودك مقصر بشناسند ویا توجه بیش ازحد یكی ازوالدین به كودك كمتوان ذهنی ایجاد احساس فراموش شدگی در والد دیگر و یا حتی سایر افراد خانواده نماید كه این امر منجر به ایجاد احساسات ناخوشایند در آنها شده و تحمل آنها را نسبت به یكدیگر تحت تاثیر قرار داده موجب نزاعها و كشمكشهای زناشویی و خانوادگی میشود.
درگیری با خود درونیش
هر پدریا مادری تا حد زیادی فرزندشان را تجلی خود می بینند؛ به طوری كه با هر موفقیتی كه كودكشان بدست میآورد مغرور شده و آنرا موفقیت خود میپندارند و بالعكس هر شكست كودك را شكست خود تلقی میكنند.بنا براین هرگونه ناتوانی و یا كمتوانی كودك را نقص یا اشكال خود پنداشته ، در نتیجه غرور آنها كه همان عشق به خود یا خودشیفتگی آنان است جریحهدارمیشود.لذا وقتی فرزند چنین والدینی به عنوان كمتوان ذهنی تشخیص داده میشود احساس میكنند كه این توصیف خود آنها نیز هست.
واكنشهای اضطرابی
تكرار مداوم این سؤال در ذهن كه:"وقتی ما دیگر برای كمك به او نباشیم؛چه اتفاقی خواهد افتاد؟"بصورت ترسی مداوم و آزاردهنده والدین را دچاراضطراب و واكنشهای عاطفی پیچیده نموده و سازگاری آنان را با محیط دشوار میكند .اگر این چنین ترسی بصورت عمیق و دائمی درآید والدین را به كنارهگیری ازتماسهای اجتماعی وادار میسازد ، در نتیجه والدین تمایل به تمركز دائمی و بیش ازحد بر فعالیتهای كودك پیدا میكنند كه این افزایش توجه و تمركز به ناتوانیهای كودك موجب بروز اختلالات شخصیتی بیشتر والدین و كودك میشود.
احساس گناه والدین
اغلب اتفاق میافتد كه والدین كودكان كمتوان ذهنی به اشكال مختلف خود را مسئول یا مقصر در وضعیت كودك میدانند و آن را ناشی ازعملی تلقی میكنند كه قبلا انجام دادهاند.
"مورای"در بحثی راجع به احتیاجات والدین كودكان كمتوان ذهنی می گوید:"تضاد و درگیری والدین اغلب دارای ریشه مذهبی میباشد و ظهور كمتوانی ذهنی دركودك معمولا آنها را در شرا