تحقیق انقلاب مشروطه و مقوله آزادی درایران 24ص
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 25 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
انقلاب مشروطه و مقوله آزادی درایران
با همه ی خرده هائی كه می توان به نهضت مشروطه خواهی داشت، در این كه برای جامعة استبداد زده ایران، این نهضت نماد قدمی سترگ در راستای درستی بود تردیدی نیست. ای كاش رهبران نهضت اندكی هوشمندانه تر عمل می كردند و مستبدان حاكم نیز برمنافع دراز مدت خویش ادراك گسترده تر وعمیق تری داشتند و نهال نو پای مشروطه طلبی در ایران به بار می نشست. واقعیت تاریخی این است كه این گونه نشد. اگر بخشی از این شكست نتیجة توطئه های نیروهای برون ساختاری باشد، نقش معاندان ایرانی را در این عدم توفیق نباید دست كم گرفت.
بطور كلی مشكل جامعة ایرانی ما در سالهای اولیه قرن بیستم، گذشته از وضعیت فلاك بار اقتصادی این بود كه نه جامعه ای دینی بود و نه جامعه ای سكولار. در آن دوره ای كه به مشروطیت منتهی می شود، نه قوانین مدون داشتیم و نه جامعه به باورهای دینی خود پای بندی نشان می داد. به گفتة بست نشینان سفارت انگلیس، « عمده مقصود ما تحصیل امنیت و اطمینان از آینده است كه از مال و جان وشرف و عرض و ناموس خودمان در امان باشیم». مشروطه اگر چه كوششی برای جایگزینی حكومتی اختیاری با حكومتی قانونی بود ولی به دلایل گوناگون در این مهم موفق نشد. با این همه همین جا بگویم و بگذرم كه در بسیاری از پژوهش هائی كه در بارة این نهضت در دست داریم، خواننده با تصویر متفاوتی روبرو می شود كه با واقعیت مشروطه به آن صورتی كه به گمان من بود، هم خوان نیست. .
برای نمونه آقای دکتر آدمیت ادعا کرده است كه « با ایجاد مشروطة پارلمانی حاكمیت به مجلس ملی تعلق گرفت و دستگاه مجلس در گردش بود. حقوق آزادی ( آزادی بیان و قلم و اجتماعات و انجمن های سیاسی و تظاهرات) شناخته شدند و قلمرو عملی داشتند. آزادی به آنجا رسید كه « اعلان كشتن رئیس دولت را در روزنامه منتشر كردند، اما نه متعرض روزنامه نویس گشتند و نه انجمنی كه آن اعلان به نام او انتشار یافت ».[i] از سوی دیگر، « مجلس كه قطب اصلی سیاست ملی بود ، از سرشت طبقاتی اش عمده طبقات جامعه را در بر می گرفت »[ii]
2
در هر دو مورد این ادعاها پذیرفتنی نیستند. اگر چه شماری از مورخین ما با ارزیابی غیر مسئولانه و ناثواب خویش روزنامه های عصر مشروطه را بعنوان « فحش نامه » و یا روزنامه هائی كم مایه كه« هنرشان در درشتگوئی و ناهنجار نویسی است » نفی می كنند[iii] ولی واقعیت این بود كه این روزنامه ها « متعرض » فراوان داشتند و در موارد مكرر توقیف شدند. استاد دهخدا و سلطان العلمای خراسانی را حتی به مرگ تهدید كردند . در یكی از این دفعات كه نشریه توقیف شد، « صوراسرافیل » از عموم برادران وطنی « كه در موقع توقیف روزنامه اظهار همراهی فرموده اند كمال امتنان را حاصل نموده ....... ولی همانطور كه كتبا و تلگرافا خدمت همه معروض داشته ایم چون حكم از مجلس مقدس شوری صادر شده بود و امر مجلس عجالتا در حكم قانون است مخالفت با آن با تقوای دورة آزادی مبانیت دارد و حب قانون و وطن خواهی راهی برای تشبثات مخالفان نمی گذارد ». بعلاوه و در همین راستا ، هنوزمُركّب شمارة اول صوراسرافیل خشك نشده بود كه سردبیرش به « دارالفنون » دعوت شد تا در بارة مندرجات شمارةاول « توضیحات » لازم را به عرض وزیر معارف دولت مشروطه برساند چون به قول آن وزیر « من دیروز رفتم بمجلس شورای ملی و در خصوص جریدة صوراسرافیل صحبت كردم وقرارشدشما را سیاست كنم». در همین نشست همان وزیر، صوراسرافیل را به توقیف تهدید می كند و دیری نمی گذرد كه روزنامه توقیف می شود. « روح القدس » و « مساوات » هم از این محدودیت ها و توقیف ها در امان نبودند. به این داستان باز خواهم گشت.
در مورد دوم ، ادعای اینكه مجلس اول از نظر سرشت طبقاتی « عمده طبقات جامعه » را در بر می گرفت ، ادعای خنكی است كه به دشواری می تواند جدی گرفته شود . گفتن دارد اما كه منظور از « سرشت طبقاتی » كاملا روشن نیست ولی از دوحا ل خارج نیست. یا منظور تركیب طبقاتی نمایندگان است و یا عملكرد طبقاتی آن نمایندگان. هر كدام كه مورد نظر باشد این ادعا با واقعیت مجلس مشروطه درتناقض قرار می گیرد. این درست كه انتخابات مجلس مشخصا « طبقاتی » بود ولی نه چنین بود و نه قرار بود چنین باشد و نه می توانست چنین باشد كه همة طبقات را در بر بگیرد. تا آنجا كه من دیده وخوانده ام هیچ یك از نمایندگان مجلس هم چنین ادعائی نكرده است. واقعیت
3
این است كه در حول و حوش مشروطه ، حدودا 80 در صد جمعیت ایران روستائیان بودند كه در مجلس به هیچ شكل و صورتی حضور نداشتند. اگر چه این روزها مد شده است كه تحلیل طبقاتی را بر نمی تابیم ولی عملكرد مجلس اول هم در این راستا به خوبی نشان دهندة جهت گیری طبقاتی آن بود. این را می دانیم كه مجلس « پیشنهادهای جدید را در بستن مالیات مستقیم بر ملاكان نپذیرفت ». بعلاوه، « قضیه تعدیل سهم مالك و زارع نیز مطرح نگشت ». اگرچه شماری از مورخین ما الغای رسم تیول را یكی از بزرگترین دست آوردهای مجلس اول می دانند ولی به قول همین آقای آدمیت « سیاست مجلس در قضیه الغای رسم تیول و اصلاح وضع خالصجات هم تاثیری در میزان سهم زارع از محصول زمین نداشت. هیچكس نگفت كه بیاییم و املاك تیول و خالصة دیوانی را به همان برزگران كه آنجا به زراعت مشغول اند بسپاریم یا حداقل به خودآنان اجاره دهیم .» ایشان در یك كتاب دیگر خویش نوشت ، « اما در مسائل اساسی اجتماعی چون تعدیل مالكیت زمین زیر كشت ،یا افزایش سهم دهقان از محصول زمین قدمی بر نداشت. حتی گروه تند روان مجلس اشارة معقولی به آن مسائل نكردند. گوئی افسون مالكیت زبان مجلسیان را یكسره بسته بود. صدای نحیف احسن الدوله هم ندائی بود در برهوت » [ix]. زنان نیز در مجلس مشروطه حضور نداشتند و بهمین نحو شهر نشینان بی چیز. برای دفاع از مجلس و ترجیح دادن همین مشروطة نیم بند بر حكومت استبدادی اصلا لازم نیست تاریخ را بازسازی كنیم . با همة كمبودها و ضعف ها، وجود همان مجلس نشانة جهشی سترگ در زندگی سیاسی ایران استبداد زده بود. نه ضرورتی دارد كه در خصوص آزادی های برآمده از نهضت مشروطه طلبی اغراق کنیم و نه نیازی كه از مجلس اول تصویری غیر واقعی به دست بدهیم . ضعف های ساختاری مجلس اول در واقع ترجمان تركیب طبقاتی مجلس بود که تنها گروه كوچكی از جامعه را در بر می گرفت . این گروه كوچك از آنجا كه فاقد نگرشی پیشرو بود نتوانست منافع طبقاتی خود را به صورت منافع طبقاتی جامعه مطرح كند [ كاری كه بورژوازی غرب در عصر انقلابات قرن نوزدهم در اروپا كرد] و به همین دلیل مورد حمایت تا م و تمام اكثریت مردم قرار نگرفت . زندگی كوتاه مجلس اول نیز بطور عمده به مماشات با محمدعلی شاه و زمین داران گذشت . به این داستان باز خواهم گشت و جنبه هائی از آن را وارسی خواهم كرد.
4
در خصوص ضدیت ریشه دار محمد علی شاه با مجلس و مشروطه، این داستان خواندنی را هم از شریف كاشانی داریم كه پس از ترور اتابك مشیرالدوله محل توجه عموم مردم واقع شده بود و حتی محمد علی شاه هم مكرر او را احضار كرده و تكلیف رئیس الوزرائی كرد ولی مشیرالدوله قبول نكرد. باقی داستان را از زبان شریف كاشانی می شنویم : « آنچه واسطه فرستاد، قبول نكرده. من بنده محرمانه ملاقات كردم. عنوان مطلب نمودم كه : سابقا، در باب عدم صلاح در آمدن اتابك، آنچه عرض شد محل قبول نشد؛ تا نتیجه و مفاسد آن دیده شد. حالا چرا كناره می فرمایند، با آنكه عموم مردم با جناب عالی همراهند؟ گفتند كه : هیچ صلاح خود را نمی بینم در این ایام، من داخل كاری شوم. چون شاه باطنا همراهی با مشروطیت ندارد. این اشخاص هم كه حالا دور شاه هستند، غیر از خرابی كاری ندارند. با این وضع، امور مملكت منظم نخواهد شد؛ بلكه، هرج و مرج زیادتر می شود. دولتین همجوار مداخله خواهند كرد. بد نامی درخانواده ی من خواهد ماند كه دولت ایران در ریاست من، به دست خارجه افتاده. لذا، حاضر نیستم. دوستان من هم نباید راضی به این بدنامی به جهت من بشوند».
با این همه، یكی از مشكلاتی كه در وارسیدن نهضت مشروطه پیش می آید به این علت است كه معمولا معیارهای دو و گاه چند گانه پیش می گیریم و همین كار شناسائی نقاط قوت و ضعف مشروطه را دشوار می كند. برای اینكه روشن شود چه می گویم، اجازه بدهید یك نمونه بدهم. یکی از مشکلات اساسی مجلس اول، نقشی است که دوسیدین در آن ایفا می کنند و عملا، بدون این که نماینده باشند خود را همه کاره آن می دانستندو در همه امور هم مداخله می کردند. با توجه به همین مداخلات بی جا و بی مورد بود كه شب نامه نویس مشروطه نوشت و چه درست هم كه:
« اعمال این دو نفر حجج الاسلام است كه مجلس محترم شورای ملی را دكان دخل خود تصور كرده اند، كه به هرنحو بخواهند ، رفتار نمایند یا كلام بگویند، خواه ضد نظامنامه باشد یا مخالف قانون اساسی، همان جاری باشد كه رای آقاست. با آنكه سمت وكالت هم در مجلس ندارند، متوقع اند كه تمام امور مجلس بر حسب امر و میل آن ها باشد؛ ولو ، مخالف آرای تمام وكلا و نظامنامه باشد. و الا هزار جور اسباب فتنه و آشوب و بلوا فراهم می كنند »