دانلود مقاله منبر کرسی دارای یک پا
دسته بندي :
مقاله »
مقالات فارسی مختلف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
منبر کرسی دارای یک پا، یا چند پله که خطیب یا واعظ بر بالای آن نشیند وخطبه بخواند، یا وعظ وارشاد کند. معمولاً منبرها از چوبهای گرانقیمت ساج (درخت) و یا چوب «تیک» ساخته میشدند، که اولاً در برابر عوامل طبیعی مانند: گرما، باد، رطوبت، هوا و غیره مقاومت بهتری دارند و ثانیاً سبب جذابیت و زیبایی بیشتر میشوند. البته گاهی نیز برای کاهش هزینه، یا در دسترس نبودن چنین موادی از سنگ و گچ و گاهی از ساروج نیز برای ساخت «منبرها» استفاده میشدهاست.
منبر - [ lkfv ] - [ ]
آوا :
مِم ْ ب َ
نوع لغت :
فینگلیش :
شرح :
(ع اِ) آنچه خطيب بر آن ايستد. (منتهي الارب ) (آنندراج ). آنچه خطيب بر آن ايستد و خطبه خواند. کرسي مانندي پايه دار که واعظ و خطيب بر بالاي آن نشسته خطبه خواند و موعظه کند. ج ، منابر. (ناظم الاطباء). آله بلند شدن که جاي خطيب باشد و اين صيغه اسم آله است از «نبر» که به معني برداشتن است . (غياث ). کرسي خطيب يا واعظ چنانکه در کنيسه و مسجد وجود دارد و از بالاي آن با جمع سخن گويد و آن را به جهت بلند بودن از اطراف خود «منبر» گويند. و مکسور بودن اين کلمه به جهت تشبيه است به اسم آلت . ج ، منابر. (از اقرب الموارد). نشيمني از چوب و جز آن به چندپايه که واعظ و امام و خطيب و روضه خوان بر آن نشينند و خطبه و وعظ و مصيبت اهل بيت گويند. کرسي چندپله براي وعاظو مذکران . (يادداشت به خط مرحوم دهخدا):
فر و افرنگ به تو گيرد دين
منبر از خطبه تو آرايد.
دقيقي .
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمّر شود.
فردوسي .
چو زين بگذري دور عمّر بود
سخن گفتن از تخت و منبر بود.
فردوسي .
بدين دشت هم دار و هم منبر است
که روشن جهان زير تيغ اندر است .
فردوسي .
ز آرزوي خاطب او ناتراشيده درخت
هر زمان اندر ميان بوستان منبر شود.
فرخي .
گرچه از طبعند هر دو به بود شادي ز غم
ورچه از چوبند هر دو به بود منبر ز دار.
عنصري .
خطبه ملک را به گرد جهان
بجز از تخت شاه منبر نيست .
عنصري (ديوان چ دبيرسياقي ص 13).
همي درخت نماند ز بس که او سازد
از او عدو را دار و خطيب را منبر.
عنصري (ايضاً ص 83).
کرا خرما نسازد خار سازد
کرا منبر نسازد دار سازد.
(ويس و رامين ).
ز يک پدر دو پسر نيک و بد عجب نبود
که از درختي پيدا شده ست منبر و دار.
ابوحنيفه اسکافي .
چون به مسجد فرودآمد در زير منبر بنشست . (تاريخ بيهقي چ اديب ص 292). بر پاي دار دعوت مردم را به سوي اميرالمومنين در منبرهاي مملکت خود. (تاريخ بيهقي ايضاً ص 314). اين علوي روزي بر سر منبراين پير را کافر خواند... وي نيز بر سر منبر اين علوي را حرام زاده خواند. (قابوسنامه چ نفيسي ص 33). پيوسته ... بر سر منبر يکديگر را طعنها زدندي . (قابوسنامه ايضاً 33). به علمي که نداني مکن و از آن علم نان مطلب که غرض خود از آن علم و منبر بحاصل نتواني کرد. (قابوسنامه ايضاً ص 31).
چو بر منبر جد خود خطبه خواند