دانلود مقاله گرايشهاي پوزيتيويسمي 20 ص
دسته بندي :
مقاله »
مقالات فارسی مختلف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
تاريخچه پوزيتيويسم
گرايشهاي پوزيتيويسمي را در اولين انديشههاي بشري نيز مي توان يافت. چه اينگونه گرايشها در مصر باستان و بابل و تمدنهاي اوليه بشري وجود داشته و نتايج ناشي از چنين روش تفكري از حيث عملي مورد استفاده بشر متمدن بوده است. باري ارزش عملي دانشهاي استقرايي در تمدن بشري ارزشي غيرقابل انكار است.
اما قرنها بعد در يونان باستان است كه رگههايي از رويكرد به پوزيتيويسم به عنوان يك روش فكري براي تحليل مسايل علمي و عملي به چشم مي خورد و آن زماني است كه اپيكوروس [341- 271 ق.م] شناخت حسي به كمك خود استقرايي را به عنوان يگانه منبع شناخت، مبناي دستگاه فلسفي خود ميگرداند و انباي بشر را به يك مكتب دانشي و ارزشي جديد رهنمون ميشود. اديب سلطاني، دكتر شمسالدين، رساله وين ص4
ولي درخشش فلسفه و منطق ارسطويي خيره كنندهتر از آنان بود كه مجالي براي ظهور و بروز خود استقرايي آنگونه كه اپيكور ميخواست باقي گذارد حتي انديشه افلاطون پيروان وي هم تا قرنها تحتالشعاع عقلانيت و انسجام دستگاه فلسفي ارسطو بود.
فيلسوفان و مشارحان بعد از ارسطو ـ كه به نوعي وامدار انديشههاي او در عرصه حيات فكري بشر بودند نيز اعتنايي در خور به شناخت حسي در پرتو روش استقرايي ننمودند چه انان هم چون سلف خويش، ارسطو، مجربات و محسوسات را از منظر روش قياسي به نظاره مي نشستند.
اما در سدههاي پاياني قرون وسطي كه تاريخ آبستن يك سري حوادث و تحولات فكري بود تخطئه فلسفه ارسطويي و حمله به مبادي منطقي آن لقلقه لسان فيلسوفان و متفلسفان گشت. اين قضيه و تحول فكري كه در آراي اكامي و ديگران در آخرين قرنهاي حكومت و استيلاي فلسفه ارسطو حوزه انديشه بشر غربي تجلي يافت با تحول اجتماعي ـ سياسي و ديني از قبيل نوزايي و اصلاح ديني همراه شد مقافله فكر و انديشه بشر غربي را به سمت و سويي كشاند كه خود استقرايي و پروكستانيزم را برنده اصلي اين جدال فكري قرار داد.
گرچه اين مطلب كه آيا اين نتيجه تنها ناشي از انديشه انديشمندان بوده يا تحولات اجتماعي و سياسي و انگيزههاي مختلف بشري هم در اين تحولات موثر بودهاند بحثي عظيم ميطلبد لكن بي گمان نقش عناصري كه در پي ميآيد دراين ميان غير قابل انكار است.
تقدس بخشي ارباب كليسا به فلسفه ارسطويي در طي قرون وسطي و ظهور پي در پي نقصهاي اين فلسفه به ويژه در حوزه طبيعيات كه كليسا را مجبور به عقبنشيني در زمينه تفسيرهاي ارايه شده از كتاب مقدس مينمود منجر به گسترش شك و ترديد در فضاي انديشه غرب شد و از سوي ديگر تلاش روزافزون براي تسخير و بلكه تغيير طبيعت و بهرهگيري علمي از آن ـ كه در آراي متفكراني چون بيكن 1626-1561) F. Bacon
هويداست ـ تبيين دادههاي ناشي از شناختهاي حسي را در پرتو روش استقرايي ميطلبيد راه براي گذر غرب از فلسفه ارسطويي و رسيدن به عصر روشنگري يعني عصر سيانتيسم Scientism
هموار شد.
2
واژه پوزيتيو براي اولين بار به مفهوم فلسفي آن توسط بيكن بكار رفته است ولي چند اصطلاح پوزيتيويسم Positivism
بسان يك مفهوم بعدها به وسيله اگوست كنت Augute comte (1798-1857)
فرانسوي مطرح شده است البته قبل از او سن سيمون Ecole Saint Simmonienne
به سال 1830 همين اصطلاح را در مكتب خود بكار برده است. هما ص 37 به بعد
اين اصطلاح را به نامهاي واژگاني نظير مذهب تحققي، تحصلي، اثبات گرايي، اثبات گروي و تحصل گروي و نظاير آن ترجمه كردهاند اما چنانچه بعضي نيز اشارت كردهاند اين واژه قابل ترجمه به زان فارسي نيست چون هنگامي كه اين كلمه اولين ار توسط كنت بكار رفت از كلمه POSITIF در زبان فرانسه گرفته شده بود كه در ان زبان واجد شش معني است: «واقعي، مفيد، دقيق، يقيني، نسبي و ارگانيك» او مكتبش را به اين نام ناميد چون معتقد بود به اين شش ركن پايبند است اگر لين كلمه به هر شش معني مراد باشد مسلماً قابل ترجمه به فارسي نيست. چه لغتي در فارسي وجود دارد كه همه اين معاني را در لفظ واحد به صورت اشتراك لفظي برساند لذا در پارسي اين لغت را يا بايد به همان صورت اصلي بيان كرد و يا بصورت «پوزيتيوگرايي».(9) ملكيان، مصطفي، تاريخ فلسفه غرب ج4 ص 190-189
ما نيز مبدأ بررسي مدعيات پوزيتيوگرايانه را بنا بر عللي كه بعداً توضيح خواهيم داد انديشههاي كنت قرار مي دهيم از اين منظر دوران تطور پوزيتيويسم جديد را ميتوان به چهار دوره متمايز تقسيم كرد كه در فصل جاري به اين سير تاريخي نظري خواهيم افكند و در فصول آتي به بررسي مدعيات فلاسفه پوزيتيويست خواهيم پرداخت.
از سويي نيز ميتوان پوزيتيويسم را حالت افراطي تجربهگرايي Empiricism، در زبان فارسي گاهي به جاي اين نقش واژه Empirism را بكار ميگيرند. ولي عليرغم اينكه اين دو لغت مترادف هستند ولي استعمال اولي شايعتر است اين مكتب با Sensualism تفاوتي بارز دارد و ترجمه كلمه اخير به حس ظاهرگرايي» ......... است و آنچه با لاك و بار كلي و امثالهم منتسب است Empiricism است نه Sensualism (همان ج 4 ص4)
دانست و بر آن اساس فيلسوفاني چون كنت و پوزيتيويستهاي معاصر را نئوپوزيتيويست ناميد ـ چنانچه بعضي اصطلاح كردهاندـ و از اين ديدگاه بايد بنيانگذاران ايت مكتب را بيكن، توماس هابز T.Habs (1588-1679)
، جان لاك John. Locke (1632-1704)
، جرج باركلي George Barkeley (1685-1753)
و ديويد هيوم David. Hume (1711-1774)
دانست چه اينكه عقايد آنان در تكوين مباني شناخت شناسانه پوزيتيويستهاي Neo-Positivists
نو بسيار موثر بوده است.
پس بي مناسبت نخواهد بود كه در اين مجال به بررسي آراي هيوم و باركلي به عنوان دو تن از اين فيلسوفان بپردازيم.
هيوم يگانه شالوده استوار براي علم بشر را تجربه experience
و مشاهده Observation
ميداند كاپلستون، فردريك تاريخ فلسفه ترجمه اميرجلالالدين اعلم ج5 فصل14 ص277
و معتقد است كه براي مطالعه در مسايل شناخت شناسانه و تحقيق در منشاء تصورات فلسفي بايد از روش متداول در علوم حسي Sciences
SCIENCE بهره برد و از خيالبافيهاي متداول در متافيزيك دوري جست او تحقيقات متافيزيسينها را درباره حقيقت جسم و روح كه از مسايل مهم فلسفه كلاسيك است مورد انتقاد قرار مي